محمد بن الحسن العسكري معروف به حجت بن الحسن، بنابر اعتقاد شيعيان دوازدهامامي دوازدهمين و آخرين امام و همان مهدي موعود است. او فرزند حسن بن علي عسكري (امام يازدهم شيعيان) و همچون پيامبر اسلام نامش محمد و كنيهاش ابوالقاسم است. «امام زمان»، «صاحب الزمان»، «ولي عصر»، «قائم آل محمد» و «مهدي موعود» از القاب مشهور اوست.
پس از درگذشت حسن عسكري (امام يازدهم شيعيان) در سال ۲۶۰ هجري و سن ۲۸ سالگي،[۴] از آنجا كه حسن عسكري برخلاف ساير امامان شيعه —كه در زمان حياتشان جانشين بعدي را تعيين كرده بودند— بطور علني جانشيني براي خود برجاي نگذاشته بود، بحران فكري و اعتقادي بزرگي در ميان پيروان امام شيعه بوجود آمد.[۶] در اين دوران كه به «سالهاي حيرت» موسوم است، شيعيان به فرقههاي متعددي منشعب شدند. عدهاي از شيعيان اعتقاد داشتند كه از حسن عسكري فرزندي باقي نماندهاست[۷] يا اين فرزند در گذشتهاست؛[۸] بسياري از شيعيان امامت جعفر برادر حسن عسكري را پذيرفتند و گروههايي نيز متوجه فرزندان و نوادگان امامان نهم و دهم شيعه شدند. اما اصحابي از حسن عسكري چنين گفتند كه «وي پسري داشته كه جانشيني مشروع براي امامت است». طبق گفتهٔ عثمان بن سعيد، نايب و وصي حسن عسكري، اين پسر مخفي نگاه داشته شده بود، چرا كه ترس آن ميرفت كه توسط دولت دستگير شود و به قتل برسد.[۹] ديدگاه اين گروه كه در ابتدا ديدگاه اقليت شيعه بود، بهمرور به ديدگاه تمامي شيعيان امامي تبديل شد كه شيعيان دوازده امامي فعلي هستند.[۷]
از ديدگاه رايج تاريخي، باور به دوازده امام و اينكه امام دوازدهم همان مهدي موعود است بطور تدريجي در ميان شيعيان تكامل يافت.[۱۰][۱۱][۱۲] در مقابل جاسم حسين ميگويد طبق شواهد احاديثي مبني بر آنكه امام دوازدهم همان قائم موعود خواهد بود پيش از وفات حسن عسكري در سال ۲۶۰ ق. مطرح بوده است.[۱۳] به نظر ميرسد مدتي طول كشيد تا اين نظريه به صورتبندي نهايي خود برسد و پس از آن هم توجيهها و تبيينهاي ديني گستردهاي در موردش ارائه شد.[۱۴] شيعيان با دو رويكرد حديثي و كلامي به تبيين نظريهٔ غيبت برخاستند.[۱۵] كليني (و. ۳۲۹ ه.ق. / ۹۴۱ م). در احاديث باب غيبت كتاب اصول كافي —كه در خلال دوره سفرا (موسوم به غيبت صغري) گرد آورد— به موضوع غيبت و علت آن پرداخت.[۱۶] بهخصوص نعماني در كتاب الغيبه به تبيين نظريه غيبت از طريق احاديث پرداخت و او براي نخستين بار اصطلاحات «غيبت صغري» و «غيبت كبري» را به كار برد.[۱۷] پس از وي ابن بابويه (و. ۹۹۱–۹۹۲) در كتاب كمال الدين در خصوص گردآوري احاديث مربوط به امام دوازدهم و غيبت وي كوشيد.[۱۵] از ديگر سو، متخصصان علم كلام از جمله شيخ مفيد (و. ۴۱۳ ه.ق. / ۱۰۲۳ م). و شاگردانش بخصوص سيد مرتضي (۱۰۴۴–۱۰۴۵) به تدوين نظريات كلامي امامت جهت تبيين ضرورت وجود امام زنده در شرايط غيبت پرداختند.[۱۸]
در باور كنوني شيعه دوازده امامي، حجت بن حسن در نيمهٔ شعبان سال ۲۵۵ يا ۲۵۶ ه.ق. در سامرا به دنيا آمد؛[۲][۷][۱۹] او در پنج سالگي و پس از وفات پدرش به امامت رسيد. پس از وفات حسن عسكري، مهدي تنها از طريق چهار سفير يا نائب با شيعيان تماس ميگرفت. البته بررسيهاي تاريخي نشان ميدهد كه از آغاز تعداد وكلا محدود به چهار تن نبوده و اصطلاح نيابتِ خاص در قرنهاي چهارم و پنجم هجري توسط علماي شيعه مانند شيخ توسي و براي تبيين غيبت صغري ايجاد شدهاست.[۲۰][۲۱][۲۲] پس از يك دوره هفتاد ساله (موسوم به غيبت صغري) و با مرگ علي بن محمد سمري، چهارمين نائب امام دوازدهم شيعه، بار ديگر حيرت شيعيان را فراگرفت. آنها در نهايت در سده پنجم به تبييني عقلي در كلام شيعه از غيبت امام دست يافتند.[۲۱] به باور شيعيان، پس از دوران سفرا، شيعيان با مهدي در ارتباط نيستند و اين دوران را اصطلاحاً غيبت كبري مينامند. پس از پايان دورهٔ غيبت، وي با عنوان مهدي قيام خواهد كرد و او كسي خواهد بود كه از طريق وي حق و عدالت بار ديگر به پيروزي خواهد رسيد.[۲۳]
اعتقاد به امام غائب، بركات متعددي براي شيعيان تحت آزار و ستم داشت. از آنجا كه امام غائب پتانسيل تهديد كمتري نسبت به يك امام حاضر داشت تنشها با حاكمان سني مذهب كاهش يافت. اعتقاد به ظهور امام غائب باعث شد كه انتظار بتواند جايگزين چالش مستمر نظام سياسي حاكم شود. امام غائب باعث عامل وحدت شيعياني شد كه پيش از آن، هر گروه، دور يكي از امامان حاضر گرد ميآمدند و دچار انشقاق شده بودند.[۲۴] به علاوه اعتقاد به ظهور امام غايب (به عنوان مهدي)، شيعيان را در تحمل شرايط دشوار ياري نموده و به آنها اميد آيندهاي سرشار از دادگري داده است.[۲۵]